حسن


حسن نامي وارد دهي شد و در مكاني كه اهالي ده جمع شده بودند نشست و بناي گريه گذاشت.

سبب گريه‌اش را پرسيدند، گفت: من مردغريبي هستم و شغلي ندارم براي بدبختي خودم گريه مي‌كنم، مردم ده او را به شغل كشاورزي گرفتند.

شب ديگر ديدند همان مرد باز گريه مي‌كند، گفتند حسن آقا ديگر چه شده؟ حالا كه شغل پيدا كردي،

گفت: شما همه منزل و ماءوا مسكن داريد و مي‌توانيد خوتان را از سرما و گرما حفظ كنيد ولي من غريبم و خانه ندارم براي همين بدبختي گريه مي‌كنم.

بار ديگر اهالي ده همت كردن و برايش خانه‌اي تهيه كردند و وي را در آنجا جا دادند. ولي شب باز ديدند دارد گريه مي‌كند. وقتي علت را پرسيدند

گفت: هر كدام از شما‌ها همسري داريد ولي من تنها در ميان اطاقم مي‌خوابم.

مردم اين مشكل او را نيز حل كردند و دختري از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.

ولي باز شب هنگام حسن آقا داشت گريه مي‌كرد. گفتند باز چي شده، گفت: همه شما سيد هستيد و من در ميان شما اجنبي هستم.

به دستور كدخدا شال سبزي به كمر او بستند تا شايد از صداي گريه او راحت شوند ولي با كمال تعجب ديدند او شب باز گريه مي‌كند، وقتي علت را پرسيدند گفت: بر جد غريبم گريه مي‌كنم و به شما هيچ ربطي ندارد!!!

چت با روبات

اگه میخواین با یه روات چت کنین به لینک پایین برین.

http://cleverbot.com/

Translation


روی عکس کلیک کنید تا بزرگ شود

توهم

براي تجربه كردن توهم آماده شويد:

 

1. روي لينك زير كليك كنيد.

2. سپس روي عبارت "click me to get trippy" كليك كنيد.

3. به مركز صفحه نمايش به مدت 30 ثانيه خيره شويد. آنگاه .....

4. به دستي كه با آن موس را نگه داشته ايد نگاه كنيد بدون آنكه دست خود را حركت دهيد ......

 


اشتباه

بچه ها یه گندی زدم که نگو. یادتونه یه مطلب گذاشته بودم با عنوان حسن آقا کوره یه عکس از نت پیدا کردم که این بود

هفته پیش داشتم گودر رامو نگاه میکردم که به مطلبی با همین عکس رسیدم.ظاهرا این آقا اسمش دانیل کیش که جورایی نابغه است و یه کارای عجیب غریبی میکنه که تو لینک پایین میتونین ببینین

مردی که با گوش‌هایش می‌بیند

همین جا از ایشون برای استفاده ناجور از عکسشون عذرخواهی میکنم.

زرتشت


از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟

گفت : چهار اصل
1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2-دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم
3-دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم
4-دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم