پلاک
اینم از هم وطن ها مقیم کالیفرنیا!!!!!!

نگاه متفاوت وودی آلن

در زندگي بعدي من ميخواهم در جهت معکوس زندگي کنم.
با مردن شروع ميکني و ميبيني که همه چيز خيلي عجيب است.
سپس بيدار ميشوي و ميبيني که در خانه سالمندان هستي! و هر روز که ميگذرد حالت بهتر ميشود.
بعد از مدتي چون خيلي سالم و سرحال ميشوي از آنجا اخراجت ميکنند! بعد از آن ميروي و حقوق بازنشستگيات را ميگيري. وقتي کارت را شروع ميکني در همان روز اول يک ساعت مچي طلا ميگيري و يک ميهماني برايت ترتيب داده ميشود (ميهماني اي که موقع بازنشستگي براي شما ميگيرند و به شما پاداش يا هديه ميدهند).
40 سال آزگار کار ميکني تا جوان شوي و از بازنشستگيات!! لذت ببري.
سپس حال ميکني و الکل مينوشي و تعداد زيادي دوست دختر خواهي داشت. کمي بعد بايد خودت را براي دبيرستان آماده کني.
سپس دبستان و بعد از آن تبديل به يک بچه ميشوي و بازي ميکني. هيچ مسووليتي نداري. سپس نوزاد ميشوي و آنگاه به دنيا ميآيي. در اين مرحله 9 ماه را بايد به حالت معلق در يک آب گرم مجلل صفا ميکني که داراي حرارت مرکزي است و سرويس اتاق هم هميشه مهيا است، و فضا هه هر روز بزرگتر ميشود، وااااي!
و در پايان شما با يک ارضاء به پايان ميرسيد.
مي بينيد که حق با بنده است.
چاپلین

آموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد
ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلبخريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي
به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله اي است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به
دست بياورم
آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزويم اين است که قبل از مرگ مادرم يکبار به او بيشتر بگويم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
زندگي تاس خوب آوردن نيست، تاس بد را خوب بازي كردن است